حروم اون آمپولیه که دونه ای 220 هزار تومن پولشه
و تو باید ماهی سه تاشو بزنی...
حروم زندگی این بدبخته که حسرت یه عروسی به دلش مونده..زده بالا ، متوسل شده به تابلوی کائنات...
حروم اون نزول خوره که اگه سر ماه پول با اسکونتش حاضر نباشه ،اسباب و اثاثیه پدر و مادر من رو بعد از 30 سال کار تو
آموزش و پرورش این مملکت میزیزه سر کوچه...
حروم اون ماشینی که آیینه بغلش ، دیه ما سه نفره ...شما مست نگشتید وزان باده نخوردید چه دانید چه دانید که ما در چه شکاریم...
رب اشرح لى صدرى پروردگارا سینه مرا بگشاى
و یسر لى امرى و کارم را به من آسان کن
و احلل عقده من لسانى و گره از زبانم باز کن
یفقهوا قولى تا گفتارم را بفهمند...
چه زیباست اگر قلبم پس از مرگم در سینه ای کوبد پیام مهربانی را...
تا حالا فکر کردید اعضای بدنتون بعد از مرگ به چه دردتون میخوره ؟
در حالی که با اهدای اون ها میشه زندگی یکی دیگه را نجات داد ؟
مطمئن باشید خاک بابت اهدای اعضاتون بهش از شما تشکر نخواهد کرد ... !
برای دریافت کارت اهداء عضو به ehda.ir بروید.
و بعد خانواده را هم در جریان بگذارید تا رضایت بدند ...
واقعاً یک لحظه فکر کنید ، چه دلیلی داره که کسی اعضای بدنشوبعد از مرگ اهداء نکنه ؟؟
هر چی فکر کردم دیدم حتی خودخواهی هم نمیتونه باشه
این واقعیت تلخ و دردناکی است..
بلافاصله بعد از مرگ، عناصر بدنمان تجزیه میشوند...
آیا... می توانم به فرشته ی کوچکی یک لبخند هدیه دهم...؟لبخندی از جنس زندگی...
همین الان ثبت نام کنید و بعد به وبلاگ بازگردید.
برفها آب شده بودند و دیگر خبری از سرمای زمستان
نبود. فصل یخبندان تمام شده بود و کم کم اهالی دهکده شیوانا می توانستند از
خانه هایشان بیرون بیایند و در مزارع به کشت وزرع بپردازند. همه از گرمای
خورشید بهاری حظ می کردند و از سبزی و طراوت گیاهان لذت می بردند ...
در
آن روز، شیوانا همراه یکی از شاگردان از مزرعه عبور می کرد. پیرمردی را
دید که نوه هایش را دور خود جمع کرده و برای آنها در مورد سرمای شدید
زمستان و زندانی بودن در خانه و منتظر آفتاب نشستن صحبت می کند.
می
گویند:روزی مولانا ،شمس تبریزی را به خانه اش دعوت کرد. شمس به خانه ی
جلال الدین رومی رفت و پس از این که وسائل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرد
از او پرسید: آیا برای من شراب فراهم نموده ای؟ |
|
|